پس از شکست نفوذ کارگیل که محکومیت جهانی را در پی داشت، ژنرال پرویز مشرف دریافت که پاکستان نمیتواند کشمیر را از طریق زور تصرف کند. این تحول در تفکر استراتژیک پاکستان باعث شد که مشرف در اوایل ۲۰۰۷ به مانموهان سینگ، نخستوزیر هند، طرح صلحی را پیشنهاد کند.
این پیشنهاد بر اساس یک راهحل واقعبینانه طراحی شده بود که شامل خودمختاری کشمیر، آزادی عبور و مرور در خط کنترل (LoC)، و در نهایت کاهش نیروهای نظامی بود. با این حال، یک سلسله رویدادهای داخلی و بینالمللی این ابتکار را متوقف کرد.
زمینه تاریخی
از ۱۹۴۷، پاکستان و هند دو جنگ بزرگ را بر سر کشمیر تجربه کردهاند (۱۹۴۷-۴۸ و ۱۹۶۵)، بهعلاوه درگیری محدود کارگیل (۱۹۹۹). در ۱۹۷۲، توافقنامه سیملا بین ذوالفقار علی بوتو و ایندیرا گاندی امضا شد که خط آتشبس را به خط کنترل (LoC) تغییر نام داد اما نتوانست مشکل را بهطور اساسی حل کند.
هند همواره تأکید داشت که مسئله کشمیر باید در چارچوب مذاکرات دوجانبه حل شود و از هرگونه مداخله بینالمللی جلوگیری میکرد. در مقابل، پاکستان کشمیر را محور اصلی روابط خود با هند میدانست و به دنبال راهحلی چندجانبه بود.
این بنبست تا زمانی که مشرف پس از شکست کارگیل به سمت دیپلماسی پشت پرده با هند در ۲۰۰۴ حرکت کرد، ادامه داشت.
طرح صلح مشرف: رویکردی واقعبینانه
طرح پیشنهادی مشرف شامل چند اصل کلیدی بود:
1. آزادی عبور و مرور و تجارت – ساکنان کشمیر میتوانند آزادانه از LoC عبور کنند و با یکدیگر تجارت داشته باشند.
2. کاهش تدریجی نیروهای نظامی – با کاهش خشونت، هر دو کشور نیروهای خود را به تدریج از منطقه خارج کنند.
3. مرزهای نرم – خط کنترل (LoC) به مرور بیاهمیت میشود اما به عنوان مرز دفاکتو باقی میماند.
مشرف این دیدگاه را به فرماندهان ارتش در GHQ راولپندی ارائه کرد و از آنها خواست که به این سوال پاسخ دهند:
"دست روی قلبتان بگذارید و بگویید که آیا کشمیر بدون مذاکره با هند آزاد خواهد شد؟"
این سخنرانی باعث تحولی در طرز فکر فرماندهان نظامی شد. تمرکز ارتش پاکستان از جنگ و درگیری دائمی به سمت توسعه اقتصادی و امنیت پایدار تغییر یافت.
تغییر در راهبرد هند
در همین دوره، استراتژی هند نیز در حال تغییر بود. هند پس از ۲۰۰۲ رشد اقتصادی چشمگیری را تجربه کرد و دریافت که ادامه درگیریها با پاکستان مانعی برای پیشرفت آن خواهد بود.
جسوانت سینگ، وزیر خارجه سابق هند، اعتراف کرد:
"ما متقاعد شدیم که این دو کشور باید یاد بگیرند که در کنار هم زندگی کنند – باید."
نخستوزیر هند، مانموهان سینگ، در ژانویه ۲۰۰۷ اظهار داشت:
"رویای من این است که روزی بتوان در امریتسار صبحانه خورد، در لاهور ناهار خورد و در کابل شام خورد."
این نشاندهنده تغییر رویکرد هند از تقابل نظامی به همزیستی مسالمتآمیز با پاکستان بود.
فرصت از دست رفته: سقوط ابتکار مشرف
در حالی که مذاکرات صلح در حال پیشرفت بود، چندین بحران داخلی در پاکستان باعث شکست این روند شد:
1. بحران قضایی (مارس ۲۰۰۷) – برکناری قاضی افتخار چودری توسط مشرف باعث اعتراضات گسترده شد.
2. حادثه مسجد لال (ژوئیه ۲۰۰۷) – سرکوب شدید نیروهای دولتی علیه شبهنظامیان در اسلامآباد، محکومیت داخلی و بینالمللی را در پی داشت.
3. ترور بینظیر بوتو (دسامبر ۲۰۰۷) – قتل نخستوزیر سابق پاکستان، کشور را به آشوب کشاند.
4. حملات تروریستی بمبئی (نوامبر ۲۰۰۸) – حمله تروریستهای مستقر در پاکستان به بمبئی، مذاکرات صلح هند و پاکستان را متوقف کرد.
در نهایت، مشرف به دلیل فشارهای داخلی و سلب حمایت ایالات متحده مجبور به کنارهگیری در اوت ۲۰۰۸ شد.
درسها و راه پیش رو
امروز، دو دهه پس از آغاز دیپلماسی پشت پرده، مسئله کشمیر همچنان حلنشده باقی مانده است. اما مدل مذاکرات مشرف همچنان میتواند چارچوبی عملی برای صلح باشد.
برای یک راهحل پایدار، هر دو کشور باید:
1. از سرگیری مذاکرات پشت پرده – گفتوگوهای محرمانه میتواند موانع سیاسی و فشارهای عمومی را کاهش دهد.
2. تمرکز بر همکاری اقتصادی – توسعه تجارت و سرمایهگذاری میتواند منافع مشترکی برای هر دو طرف ایجاد کند.
3. مبارزه مشترک با تروریسم – هر دو کشور باید رویکردی قاطعانه علیه تروریسم مرزی اتخاذ کنند.
4. دیدگاه بلندمدت – رهبران دو کشور نباید منافع کوتاهمدت سیاسی را بر صلح و ثبات بلندمدت ترجیح دهند.
صلح زمانی امکانپذیر است که هند با رویکردی دوستانهتر، اتهامزنیها را کنار بگذارد و در مسائل دیگر به پاکستان امتیازات قابل توجهی ارائه دهد.
با توجه به اینکه ۱.۷ میلیارد نفر در جنوب آسیا تحت تأثیر این بحران قرار دارند، این سوال مطرح میشود:
آیا نخستوزیر نارندرا مودی این فرصت تاریخی را برای صلح غنیمت خواهد شمرد؟
نظر شما